قاصدک

ساخت وبلاگ
مترادفآذرگشسب: به معنی آتش تند و تیز، نامی است در شاهنامه فردوسی که در اصل، اسم یکی از سه آتش مقدس بوده، در شاهنامه به معنی آتش جهنده، کنایه از هر چیز مورد نیایش و ستایشاز بند رهایی دهد: از زندان و اسارت آزاد کنداز پای درآوردن: کنایه از کشتناز هم می‌دَرَد: از بین می‌برد و پاره پاره می‌کنداژدها: جانور افسانه‌ای بزرگ به شکل سوسمار که اغلب دو سر دارداهریمن: دشمن، شیطان، کسی که منش پلیدی داردبجست: جست و جو کردبدین سان: به این گونهبَر: تَن، بدنبرکند: جدا کردبند: زندان، اسارتبنداخت: انداختبه بند آوردن: کنایه از اسیر کردنبه تنگ می‌آید: صبرش تمام می‌شود، خسته می‌شودبه کردار: مانند بیم: ترسپرخاش: درشتی، ستیزه جوییپرستش: عبادتپیکار: نبرد، جنگتلخیص: خلاصه، چکیدهتیغ: شمشیرتیمار کردن: غمخواری و دلسوزیجوشید: عصبانی شدچاک چاک: پاره پارهچیرگی: پیروزیخان: مرحلهخروشید: در اینجا شیهه کشید، فریاد زدخمّ کمند: گره و پیچ طنابخنجر: شمشیر کوچکدادگر: عادلداور: قاضی، آن که حکم می‌کند، در اینجا منظور خداوند استدر خشم می‌شود: عصبانی و خشمگین می‌شود.دستگاه: شکوه، قدرت، عظمتدلیر: شجاع، در اینجا منظور رستم استدیده: چشمدیوان: در اینجا جمع دیو، دیوها، موجودات خیالی و ترسناکراهی می‌شود: به سوی جایی می‌رودز بهر: برایزابلستان: نام شهری در استان سیستان و بلوچستانزو: مخفف از اوستایش: شکر و سپاسسُم: قسمت پایینی پای چارپایان که مانند کفش آن‌هاستسهمگین: ترسناک، خوف آورشمار: تعدادفرجام: پایان، آخر، عاقبتِ کارقوی‌پنجه: توانا، پر زورکای: مخفف که ایکمند: طناب، بند، ریسمانکوفتن: کوبیدنکیکاووس: پادشاه نادان و بی اراده ایرانیگُرد: شجاع، دلیرمیان: در اینجا کمرمی‌نمایاند: نشان می‌دهدنخجیر: شکار، حیوانی را که شکار کنندنیایش: قاصدک...
ما را در سایت قاصدک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheshomeghasedako بازدید : 39 تاريخ : پنجشنبه 25 آبان 1402 ساعت: 14:58

مترادفارچه: مخفف اگرچهثواب: کار خوب و پسندیدهخرمن: توده و مقدار انبوهی از هر چیزخشت: آجر خام و ناپختهدُرّ: مروارید، گوهردِماغ‌پرور: خوشبو، روح پرورزلال: پاک، صاف، شفافصواب: درست، شایستهگزیده: عالی، پسندیدهلاف زدن: گفتار بیهوده گفتن، در این درس به معنی خودستایی استلطف: در این درس به معنای طراوت، پاکی، زلالیمَلال: بیزاری، غم، اندوهمتضاداندک ≠ زیادبه آرامی ≠ بی درنگ، سریعدر ≠ خشتزلال ≠ تارصواب ≠ نادرستیک ≠ صد + نوشته شده در جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲ ساعت توسط خانم معلم قائمشهری  |  قاصدک...
ما را در سایت قاصدک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheshomeghasedako بازدید : 48 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 16:45

مترادفاتحاد: یکی شدن، یکپارچگیاعتبار: ارزش، آبرو، قدرافتخار: سربلندیافزوده‌ایم: اضافه کرده ایمآوا: صدا، بانگ، آواز، صوتبی گمان: بدون شک، قطعا، حتمابی‌شمار: زیاد، فراوانپر ماجرا: پر حادثهپروردگار: پرورش دهندهپرورده: پرورش یافتهپیکر: تن، جسمپیوسته: همیشه، مداومتاخته‌اند: حمله کرده‌اندتلفظ: بیان کردنجاری: روانچندگانگی: چند شکل بودندرک: فهمدلاوری: شجاعتدل‌نشین: خوشایند، پسندیدهرویداد: حادثه، ماجراسلیقه: ذوق، سرشتشادابی: تازه بودن، باطراوت بودنشاهد: آنکه هنگام روی دادن امری حضور دارد، گواهشکوه: عظمت، هیبتشور: فریاد، غوغاشوکت: شکوه، فرّ، عظمتشیوه: روشعامل: دلیلعظمت: بزرگیفراز و فرود: بلندی و پستیفعلا: در حال حاضر، اکنونگمان: حدس، خیال، فرضمقصود: هدف، قصد، نیتنسل: فرزند، نژادنغمه: آهنگ، آواز، سرودهر کلمه یا واژه، پاره‌ای از پیکر من است: هر کلمه یا لغت، قسمتی از جسم و جان من است.هم خانوادهاتحاد، متحد، توحیدافتخار، فاخر، فخرتغییرات، تغییر، متغیرتلفظ، لفظ، الفاظجاری، جریان، مجریذهن، اذهانصواب، تصویب، مصوبظاهر، ظهور، مظهرعظیم، اعظم، معظّمملال، ملول، ملالتنغمه، نَغَم، نغماتمتضادآغاز ≠ پایانجاری ≠ ساکنشکست ≠ پیروزیطولانی ≠ کوتاهظاهر ≠ باطنفراز ≠ فرود + نوشته شده در چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۲ ساعت توسط خانم معلم قائمشهری  |  قاصدک...
ما را در سایت قاصدک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheshomeghasedako بازدید : 34 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 16:45

مترادفایزد: خداوندبرانگیختند: تشویق کردندبی‌نوش: ناگوارجمال: زیباییجهل: نادانیزهر: سمشوق: ذوق، اشتیاقطلب: خواستنکردار: رفتارگرانبها: باارزشمی‌رهاند: نجات می‌دهدنور ادب: زیبایی اخلاقنیازردن: ناراحت نکردنهم خانوادهجمال، جمیل، جمیلهجهل، جاهل، جهالتطلب، طالب، مطلوبمتضادآگاهی ≠ نادانیاندک ≠ بسیاردوستی ≠ دشمنی + نوشته شده در دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲ ساعت توسط خانم معلم قائمشهری  |  قاصدک...
ما را در سایت قاصدک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheshomeghasedako بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 16:45

مترادفآزرده خاطر: رنجیده، دلتنگ، ناراحتآهِ سرد: ناله‌ای از سر ناامیدی و اندوهباد به گرد او نمی‌رسید: کنایه از سرعت خیلی زیادباز: پرنده‌ای شکاری با چنگال‌های قوی و منقاری کوتاه و محکمبه عرض رسانید: گفتبی جان کردم: کُشتمبی‌درنگ: فوری، بی توقفپیوسته: همیشهتاخت: به حرکت درآوردتَرک: جایی در پشت زین اسبچیره: پیروزرکاب‌دار: پیاده‌ای که همراه سوار راه می‌رود.سراسیمه: آشفته، با عجله، سرگردانقصد: منظور، نیت، تصمیم، هدفکمند: طناب، بند، ریسمانمالامال: پر، لبریزمَجال: فرصتمخلوط: در هم آمیخته، در هم شدهمَرکَب: آنچه بر آن سوار می‌شوندمَلِک: پادشاهمنبع: سرچشمهمی پیمود: راه را طی می‌کردهلاک کرد: کُشت، نابود کردهم خانوادهحرکت، تحرک، محرکظرف، ظروف، مظروفقصد، مقصود، مقصدلطف، لطیف، الطافمخلوط، خلط، اخلاط معلوم، عالِم، علممنبع، منابع هلاک، هلاکت، مُهلِکهمراهان، همره، همراه متضادبالا ≠ پایینبی درنگ ≠ به آرامیپیوسته ≠ گسستهمالامال ≠ خالی + نوشته شده در یکشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۲ ساعت توسط خانم معلم قائمشهری  |  قاصدک...
ما را در سایت قاصدک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheshomeghasedako بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 22:38